* عنوان: اردوی دانشآموزی *
علی و رضا دو دوست صمیمی بودند که همیشه در کنار هم بودند. روزی روزگاری، معلمشان خبر از برگزاری یک اردوی دانشآموزی به آنها داد. علی و رضا با شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدند و تصمیم گرفتند که در این اردو شرکت کنند.
روز موعود فرا رسید و همه دانشآموزان با شور و شوق به محل اردو رفتند. علی و رضا در کنار هم نشسته بودند و به تماشای مناظر زیبای طبیعت میپرداختند. در این اردو، فعالیتهای مختلفی مانند بازیهای گروهی، کوهنوردی و کارگاههای آموزشی برگزار میشد. علی و رضا تصمیم گرفتند در مسابقه دو شرکت کنند.
در حین مسابقه، علی به خاطر دویدن سریعش جلو افتاد، اما ناگهان پایش لیز خورد و به زمین افتاد. رضا که در پشت سرش بود، بلافاصله به کمک او شتافت. علی با ناراحتی گفت: 'من نمیتوانم ادامه دهم!' اما رضا با لبخند گفت: 'نگران نباش، من با تو هستم. ما با هم برمیگردیم!'
رضا علی را به آرامی بلند کرد و هر دو با هم به سمت خط پایان دویدند. در نهایت، آنها با هم به خط پایان رسیدند و همه دانشآموزان برایشان دست زدند. این لحظه برای علی و رضا بسیار خاص بود، زیرا آنها فهمیدند که دوستی واقعی یعنی در سختیها و خوشیها در کنار هم بودن.
در ادامه اردو، آنها با دیگر دوستانشان به طبیعتگردی رفتند و از زیباییهای طبیعت لذت بردند. آنها با هم عکسهای یادگاری گرفتند و لحظات شاد و ماندگاری را تجربه کردند. این اردو نه تنها به آنها یاد داد که چگونه با چالشها روبرو شوند، بلکه دوستیشان را نیز عمیقتر کرد.
در پایان اردو، علی و رضا با قلبی پر از شادی و خاطرات زیبا به خانه برگشتند. آنها فهمیدند که اردوی دانشآموزی نه تنها فرصتی برای یادگیری و سرگرمی است، بلکه فرصتی برای تقویت دوستیها و ایجاد خاطراتی ماندگار نیز میباشد.